طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

روز مبادا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

                     نه بایدها....

 

مثل همیشه اخر حرفم

و حرف اخرم را

                   با بغض می خورم

 

عمری است

لبخند های لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم:

                 باشد برای روز مبادا!

 

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

ان روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باش

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونانکه بایدند

                  نه بایدها......

هر روز بی تو

روز مباداست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درود وسلام

هر چه بیشتر ذهنم را زیرو رو می کنم کمتر  حرفی برای شروع می یابم ،

به جز کاش ها و افسوس ها و غم ها چیزی نمی بینم.

 به یاد سخنی از بزرگی می افتم" یادمان باشد به ماه بد نگوییم اگر تب داریم"

و پس از سلام

 .سکوت در جای خویش از بلندترین فریادهارساتر است اما اینک زمان گفتن است، زمانه ی گفتن است ، آرام گفتن و صبور بودن، چرا که من و فرزندم بیش از نان به آرامش جان نیازمندیم و این مهم را جز با تفکری نو در سایه ی آرامش نمی توان  حاصل کرد.

زمان،زمانه نو شدن و تحول یافتن است.من و تو باید در پاسخ به فرزندانمان دلایلی محکم و محکمه پسند داشته باشیم ،

 فرزندمن به دلایلی که پدرها و مادرانمان در پاسخ به ما ارایه میدادند راضی نمیشود.او بهتر و بیشتر میبیند،متفاوت می بیندو دگرگون .باید به پا خیزیم،باید نو شویم و نو کنیم،باید ها را تغییر دهیم و ارزش ها را دگرگون کنیم،به نباید ها شک کنیم وضد ارزشها را درک کنیم،مطلق ها را نابود کنیم و نسبیت ها را بیشتر بها دهیم.

به فرزندانمان آزادی بیشتری دهیم تا خود را آنگونه که شایسته ی فرزندی ماست بسازند،آن چنان که شایسته بندگی اوست.

و فرزند من بصیرت،شعور و اگاهی من است ،فرزندت را در یاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ئ همسایه

                                     سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من ارام

ارام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد ازارم

و

من اندیشه کنان

غرق این پندارم

                   که چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خانه ئ کوچک ما

                   سیب نداشت.............

نظرات 4 + ارسال نظر
ناصر دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 12:46 http://shahireshab.blogsky.com

سلام تولد وبلاگت رو تبریک میگم
دوست داشتم اولین نفری باشم که نظر تو وبلاگت میدم
که اینطوریم شد ....
من وبلاگم رو همین روزا عوض میکنم خانم الناز
موفق و سلامت باشی
و
پاینده.....
یا حق

آدرس جدید وبلاگم که هنوز در دست تعمیر هست :
www.shahireshab.blogsky.com
لینکی که بهم دادی آدرسش رو ویرایش بکن
ممنون میشم
به همه سلام برسونید....

ناصر دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 18:34 http://shahireshab.blogsky.ir

تاییده نظرات چرا؟؟؟

حالا که گذاشتی لطفا نظرات رو معطل نکن !!!

[ بدون نام ] دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 22:32

اکبر دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 23:25 http://akdi.blogsky.com

سلام
ناصر خیلی از شما تعریف می کرد. برام جالب بود که ببینم دست نوشته هاتون چطوره. عالیه.
شعر های زیبایی نوشتید.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد