طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

طنین بی صدا

انجا که فریاد ساکت می شود سکوت فریاد می زند...

نقطه سر خط......؟؟؟

ماده 16 قوانین حقوق بشر

1) هر مرد و هر زن بالغ حق دارد بی هیچ محدودیتی از بابت نژاد و ملیت و مذهب ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد.زن و شوهر از حقوق برابر در ازدواج و در طول مدت ازدواج و در انحلال آن بر خوردار خواهند بود.

2) از دواج تنها با رضایت کامل و آزادانه زن و شوهر صورت خواهد گرفت.

3) خانواده واحد گروهی طبیعی و بنیادین جامعه است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت (؟؟؟) بر خوردار باشد.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نقطه  .   سر خط اول ؟

باید ازچه بگویم وقتی این خانه از پایه ویران  است؟؟

 

  و باز هم پس از مدت ها......

روزگار سخت غریبی را می گذرانیم !!....

 به یاد دارم زمانه ای را  که به قصد تغییر و با تمام آنچه که در توان داشتیم  از هر قوم و نژاد وبا هر مذهب و فرهنگی هم صدا میشدیم  و بعد سرخورده و مایوس از یخ بستن  اندیشه ها و ایده هایی نو و  پس از طی یک دور باطل و  باز، نقطه . سر خط  اول !

زمانی را به خاطر دارم نه چندان دور که ایده آل ها و آرمان ها یی به ظاهر نزدیک ، در ذهن و روحمان ریشه می دواند و سراسر مملو از هیجان و شور تغییر می شدیم ، به امید داشتن آزادی و برابری حرکت می کردیم (واژه هایی اصیل و کهن به قدمت آفرینش بشریت اما دور و تعریف نشده)و هماره  سردی  نگاهی حقیر  بدرقه راهمان بود.و باز، نقطه . سر خط اول !

و سنگینی نگاهی را بیش از همه به دوش می کشیدیم که از جنس خودمان بود اما نا آگاه و افسون شده به تیر سمی افیون مسموم و  گاهی چه بسیار بی تفاوت.

با تلاشی صد چندان  ادامه می دادیم برای اسایش نگاهی که روزی شاهد علم شدن چوبه دارمان بود اما این بار به دیده افسوس که  "مباد!! چه دیر هنگام است" و باز ،نقطه سر خط اول!

 

اما اینک.....

در آستانه انتخابی نو و پیامی واقعی تر  ،آگاهی مان بیش از فریبی دیگر است و اجبارمان نیز بیش از روزگار پیشین و انتخابمان محدود و شکمان بی نهایت

می بینم آنانی را  که هماره به این مردم به چشم گوسپندانی نگریسته اند ،که چه راحت و بی دغدغه  میتوان خامشان کرد  و حتی گاهی (به تناسب زمان و زمانه کم و بیش ) توی سرشان زد تا  باز گوسپند بمانند و به نان شب و جای شب آرام گیرند و آزادی و برابری و استقلال حدیث گرم محفل های پسا مدرن و مدرن گوسفندی شان شود که گذشته چنین و چنان بود و حال .؟؟؟؟.....

......نه ؟جز افسوس گذشته و ترس آینده  لابلای هذیان ملت چیزی نمی یابم......

حالیا انتخابی داریم آزاد!!؟؟ و عادلانه؟؟!! مابین بد و بدتر.

ای کاش کمتر می دانستیم چرا که  آگاهی زجر می اورد و وحشت ، ترسویی و محافظه کاری ،گاهی حتی  در بغض فرو خورده ای به ناچار خفه می شویم، اما باز ساکت و آرام با دردی سینه سوز باز  میرویم  سر خط اول . گله ام بیش از همه از هم نسلان و هم جنسانم است که چه آسوده و بی دغدغه وضعیت کنونی خویش را پذیرفته اند و به کوری و کری خو کرده اند، عادت  به زندگی و  روزمرگی که  در سطح با فرهنگ تر و مدرن تر با کمی چاشنی غربی و مدرن و عربی و خلاصه هر  طعمی جز طعم آزادی و برابری و ایرانی همراه ،چه بزرگ گناهی سرد؟؟؟!!!!

و ای کاش  زمانی بیاید که بتوانیم بگوییم :   نقطه .  سر خط بعد......

و چه زیبا می گوید شاملو:

کاش می توانستم بر شانه های خود

بنشانم این خلق بی شمار را،

تا ببینند خورشیدشان کجاست.